سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یاوران مهدی (عج)
لوگوها


(( نمایشنامه خطبه غدیر ))


  • تاریخ ارسال : چهارشنبه 88/6/4, 12:17 صبح
  • دسته بندی :
  • نویسنده : لیلة القدر

خاطراتی عبرت آموز

علاوه بر برخی اسناد که اعمال شکنجه های مختلف را در کمیته مشترک ضد خرابکاری اثبات می کند، در بیان خاطرات دهها نفر از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب اسلامی نیز به وجود بیش از 90 نوع شکنجه در کمیته مشترک80 اشاره شده است. نگارنده نوارهای تصویری مصاحبه شوندگان را مشاهده نموده و با تعداد زیادی از آنها پیرامون شکنجه ها و آثار به جای مانده بر بدنشان از نزدیک به گفتگو نشسته است.


    متداول ترین و رایج ترین شکنجه ای که هر زندانی در بدو ورود آن را با چشم بسته تجربه کرده است، زدن کابل های برق به کف پا بوده است. در این نوع شکنجه از کابل های قطور برای قسمت هایی از پا که دارای پوستی ضخیم تر می باشد (پاشنه پا) و برای قسمت های پنجه و گودی کف پا از کابل نازک تر استفاده می شده است و منظور از تنوع کابل ایجاد بیشترین درد با کمترین آثار تخریب جسمی بوده است. شخصی نام آشنا برای زندانیان سیاسی به نام محمدعلی شعبانی که دارای تحصیلات چهارم ابتدائی بوده و نام مستعار «دکتر حسینی»81 را یدک می کشید، متخصص ترین فرد برای زدن کابل بوده است. وی زندانی را روی دستگاه مخصوص شکنجه «آپولو»82 می نشاند و کف دست و ساق پای زندانی را زیر گیره های آن پرس نموده و کلاه آهنی مخصوصی که تا گردن زندانی را می پوشاند روی سر او قرار می داد. آنگاه شروع به زدن کابل می نمود. سر کابل ها افشان بود و موقع اصابت به کف پا، نوک آن روی پا برمی گشت و موجب کنده شدن گوشت های آن می شد. گاهگاهی هم با شیئی چوبی یا فلزی ضربه ای به کلاه وارد می کردند که صدای بسیار وحشتناکی در آن ایجاد شده و در گوش زندانی می پیچید که فوق العاده آزاردهنده بود و شکنجه ای بود مضاعف بر سایر شکنجه ها. بازجو برای جلو گیری از کاهش درد و برای بی حس نشدن موضعی ضربات کابل را به صورت کاملاً موازی در کنار هم به کف پا فرود می آورد، به گونه ای که هیچ ضربه ای بر روی محل ضربه قبلی نمی خورد. وضعیت کف پا به صورتی در می آمد که گویی چندین سیخ کباب را کنار هم چیده اند. با این حال اگر نظر بازجو مبنی بر فنی تر شدن شکنجه بود، حتماً آتش سیگار خود را روی بدن عریان زندانی خاموش می نمود. و همچنین گیره های شوک الکتریکی را به نقاط حساس بدن زندانی از جمله لاله های گوش، بینی، سر سینه ها و آلت تناسلی وصل می کرد.
    فریدون توانگری (آرش) طی مصاحبه تلویزیونی در جواب سؤالی که از او درمورد نوع شکنجه هایی که در کمیته مشترک معمول بود اظهار داشت:
    «... باتوم بود، شلاق بود یک تختی بود در یک اتاق مخصوصی که معروف به اتاق حسینی بود درست کرده بودند و روی این تخت می بستند زندانیان را و به کف پای آنها شلاق می زدند. و یک دستگاه دیگری هم بود به نام آپولو که صندلی مانند بود که متهم را روی آن می نشاندند و دست و پاهایش می بستند وکلاه آهنی داشت که می آمد روی سر. در این موقع به دستها و پاها شلاق می زدند و فرد وقتی بر اثر درد سر و صدا می کرد داخل کلاه می پیچید و اثر نامطلوب بر وی داشت و از نظر روحی هم فرد شکنجه می شد. یک دستگاه دیگری بود به نام سنگ آسیاب. سنگی بود گرد که روی شانه های فرد قرار می گرفت و سنگینی می کرد. متهم وقتی شلاق می خورد و پایش زخم می شد مجبورش می کردند روی پایش بدود و چون پا ورم کرده بود باعث می شد که بیشتر درد بگیرد و لذا وقتی با آن حالت زندانی راه می رفت پایش می ترکید و خون می افتاد..... بعد اهانت بود و شوک الکتریکی بود که به این صورت بود که چند رشته سیم از یک دستگاه به جاهای حساس بدن وصل می کردند. یکی هم وقتی که پا شلاق خورده بود و ورم کرده بود بازجو در حالی ]که[ کفش پایش بود پایش را روی پای زندانی قرار می داد و فشار می داد».83
    آنچه در پی می آید خاطرات کسانی است که این شکنجه را تجربه نموده اند:
    «در حالی که چشمانم بسته بود مرا روی صندلی آپولو نشانده و دست ها و پاهایم را با گیره های فلزی که در کنار آن تعبیه شده بود بستند و به قدری گیره ها را که با پیچ بسته و سفت می شد، چرخاندند که نزدیک بود استخوان های دست و پایم بشکند. آنگاه کلاه آهنی ای را روی سرم گذاشتند که تمام سر و گردنم در آن قرار داده شد به طوری که دیگر نه چیزی می دیدم و نه کلامی می شنیدم. در این حال ناگهان با وارد آمدن اولین ضربه کابل بر کف پایم، انگار که بمبی را در بدن من منفجر نموده باشند، تمام وجودم به آتش کشیده شد، به طوری که ناخودآگاه فریاد کشیدم که ای کاش فریاد نزده بودم زیرا داد و فریاد من فقط در داخل کلاه فلزی موصوف پیچید و بسان بمبی در سرم منفجر شد و به مراتب بیشتر از ضربه شلاق دردناک و کشنده بود. ضربات شلاق با قساوت تمام یکی پس از دیگری فرود می آمد. بدنم مثل کوره گداخته شده و درد و رنج ناشی از آن به اعماق قلب و روح و جانم زبانه می کشید. یک لحظه احساس کردم کابل را به استخوان های من می زنند ولی با خود گفتم خیال است ولی بعداً متوجه شدم که بر اثر ضربات شلاق گوشت های پایم ریخته و ضربات بعدی مستقیماً به استخوان پا اصابت می نمود. درد و رنج حاصل از این شکنجه برای من خونریزی کلیه، خون شدن ادرار، پاهای خونین، متورم و عفونت کرده و... بود و ماهها آسایش و آرامش را از من سلب نموده بود و اثرات طولانی مدت آن از بین رفتن رشته های عصبی کف پا و بی حس و کرخت شدن آن برای همیشه بود».84
    هنگام بازدید یکی از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب از شکنجه گاه خود (کمیته مشترک ضد خرابکاری) که با تغییر کاربری به موزه تبدیل شده است، برای اینکه به افراد حاضر شدت و آثار شکنجه های ساواک را نشان دهد، فندکی را از جیبش بیرون آورده و پس از خارج نمودن جوراب خود شعله فندک را مستقیم کف پای خود گرفت. در حالی که حاضرین منتظر بودند بر اثر داغ شدن پایش عکس العمل نشان دهد، ولی با کمال تعجب مشاهده شد با وجود اینکه مقداری از کف پایش سوخته بود هیچگونه عکس العملی از خود نشان نداد و در حالی که به چهره افراد حاضر خیره شده بود گفت:
    «باور کنید من مرتاض نیستم. آنقدر کابل بر کف پایم زده اند که تمامی عصب های آن از بین رفته است و سالهاست که من گرما و سرما را از این ناحیه حس نمی کنم»85.
    79 - روزنامه کیهان، پنجشنبه 25 آذر 1355. ر. ک: ضمائم، سند شماره 22
    80 - تعدادی از شکنجه های رایج در کمیته مشترک ضد خرابکاری به این شرح بوده است:
    شلاق، آپولو، قفس داغ، سوزن زیر ناخن کردن، ناخن کشیدن، شوک الکتریکی، سوزاندن با آتش سیگار، درآوردن کتف، شکستن فک، و...
    ر. ک: تهران: موزه عبرت ایران، شکنجه در کمیته مشترک پهلوی، تألیف دکتر مهیار خلیلی، 1386
    81 - محمدعلی شعبانی معروف به دکتر حسینی بازجو و شکنجه گر؛ به سال 1302 در گلپایگان به دنیا آمد. پس از ناتمام ماندن تحصیلات در مقطع ابتدایی، به ارتش وارد و با درجه گروهبانی در رکن 2 مشغول خدمت شد.
    پس از تأسیس ساواک در سال 1336، برای ادامه خدمت به ساواک منتقل و در اداره سوم مشغول به کار شد. برای مدتی مدیر داخلی بازداشتگاه اوین بود و خود در شکنجه و بازجویی زندانیان و متهمین سیاسی شرکت می جست. در پی بوجود آمدن کمیته مشترک ضد خرابکاری در سال 1351، به آنجا منتقل شد. وی دوره های آموزشی «توجیه و حفاظت»، «شوک الکتریکی» و «آپولو» را در ساواک طی نموده و در کمیته مشترک ضد خرابکاری به کار بست.
    حسینی به خاطر جدیت و پشتکار فراوان در امر شکنجه زندانیان، موفق به دریافت نشان ها و مدالهای مختلف گردید.
    پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در تاریخ 24 اسفند 1357 هنگامی که منزلش محاصره بود با اسلحه کمری اقدام به خودکشی نمود که بلافاصله به بیمارستان منتقل و سرانجام در تاریخ 12.2.58 درگذشت. (آرشیو موزه عبرت ایران و همچنین برگرفته از روزنامه کیهان ، مورخ شنبه 15 اردیبهشت 58.
    82 - یکی از آشناترین و مخوف ترین ابزار شکنجه برای زندانیان به شمار می رفت. علت نامگذاری آن به آپولو، شباهت آن به سفینه آپولو بود که چهار دست و پا و سر مهار می شد.
    لکن در این وسیله سر زندانی با محفظه فلزی مهار می شد و دست و پاها نیز بتوسط بست های فلزی ثابت می شد. بدین ترتیب کلاه فلزی باعث می شد که موقع شلاق خوردن صدای زندانی تشدید شده و تأثیر مضاعف و مخربی بر روی سیستم عصبی و شنوایی او گذاشته شود.
    از طرفی خود بست های فلزی هم خیلی محکم بسته می شدند که باعث زخمی شدن پوست، گوشت و استخوان مچ دست ها و پاها می شد. (تهران: موزه عبرت ایران، شکنجه در کمیته مشترک پهلوی، تألیف دکتر مهیار خلیلی، ، 1386 ، ص 93)
    83 - آرشیو صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
    84 - علی محمد ختنی فر، فرزند علی از جمله مبارزین پیش از انقلاب اسلامی بود که در تاریخ 11.5.54 توسط رژیم پهلوی دستگیر و به هشت سال زندان محکوم گردید. تاریخ مصاحبه 24.1.82 - نوار شماره 49
    85 - آرشیو موزه عبرت ایران


لطفا به اشتراک بزارید تا همه استفاده کنند

  ارسال به نت ایران   محبوب کن - فیس نما     ارسال به کلوب   افسران   ارسال به افسران ولایت     شبکه اجتمایی سنگریها  


تبلیغات